قسمت پنجم جلد دوم

ساخت وبلاگ
ساع سه ی همون روز از خونه زدم بیرون دسته گلی خردم ورفتم سمت شرکت ساعت 4:40 رسیدم منشی ازم خواست تا منتظر بمونم اتاق منشی اتاق بزرگی بود که به شیوه ی مدرن وشیکی مبلمان شده بود عس بعض از پروژه ها که بهرادسازه مجری طرحشون بود روی دیوار نصب شده بود آرام پروژه ها رو دید میزدم که در اتاق مهندس جاوید باز شد ومردی اومد بیرون بعد از اون منشی با تلفن حضور منو اعلام کرد وازم خواست که برم داخل اتاق در اتاق رو زدم وداخل شدم اتاق بزرگ وشیک بود جلوتر رفتم مهندس جاوید از روی صندلی بلند شد ولبخند موقری زدو با دست به صندلی های جلوی میزش اشاره کرد ومن با تمانینه جلو رفتم
-سلام خوش اومدید بفرمایید بنشنید
روی صندلی نشستم خود مهندس جاوید هم از پشت میزش اومد وروی صندلی روبه روی من نشست
مهندس جاوید مردی حدودا 65-60 ساله بود قیافه ی متین وپرجذبه ای داشت موهای جو گندمی اش صورتش را جذابتر ومهربانتر کرده بود کت وشلواری به رنگ قهوه ای سوخته پوشیده بود با پیراهن قهوه ای روشن
-خانم عظیمی گفتند که اصرار زیادی برای این ملاقات داشتین
-بله
-من آماده ام تا حرفاتونو بشنوم
آرام نفسی کشیدم وشروع به صحبت کردم:شرکت شما یکی از بهترین شرکت های ایرانه آوازه شو بی شک همه ی مهندسان عمران ومعماری شنیدن وکار تو این شرکت بی شک آرزوی خیلی از اوناست خود من هم جزهمون مهندسام دلیل این ملاقات هم همینه چند لحظه سکوت کردم مهندس جاوید به دقت به حرفام گوش میداد در اتاق زده شد آبدارچی شرکت با 2 فنجان قهوه اومد داخل وقهوه ها رو گذاشت رو میز و رفت وبه من فرصت داد تا دوباره سریع حرفامو مرور کنم ودوباره شروع کردم
-2 ماه قبل از آلمان برگشتم لیسانس عمرانم رو تو ایران گرفتم وبرای ادامه تحصیل در رشته مدیریت پروژه رفتم آلمان تقریبا سه سال اونجا بودم هم درس خوندم وهم کار کردم همه ی مدارکشم تو این پوشه است عکس واطلاعات پروژه هایی که من جز گروه مهندسی بودم هم داخل سی دی داخل پوشه است 2 سال در یک شرکت و6 ماه در شرکت دیگه ای کار کردم شاید اسامی شرکت ها براتون آشنا بیاد
-اسمشون چیه؟
اسم شرکتها رو گفتم
-بله اسم یکی شون بنظرم آشنا میاد میتونم یه سوالی بپرسم
-بله حتما
-چرا آلمان نموندین؟با این حرفایی که شما میگین موقعیت شغلیتون بد نبود
-بخاطر خانواده ام زندگی تو غربت دور از خانواده سختر از اونیه که بشه بیشتر از 2-3 سال تحمل کرد@smrkrm

_من مدارکتون رو بررسی میکنم با اینکه فعلا نیازی به مهندس جدید در شرکت نداریم اما همیشه جا برای مهندس کاربرد هست اگه روزمه ی کاری تون بتونه قانعم کنه خوشحال میشم با شما همکاری کنیم
_ممنونم از لطفتون فقط میشه بدونم کی نتیجه ی بررسیتون معلوم میشه
_در عرض یک هفته الی ده روز معلوم میشه
_ممنونم فقط یه مطلب دیگه ام هست که لازمه بهتون بگم
_بفرمائید میشنوم
_من ممکنه دو روز در هفته نتونم بیام شرکت
با تعجب نگاهم کرد :میشه دلیل شو بدونم
_من قرار در یک دانشگاه تدریس کنم و اون دو روز مختص کلاسهامه
لبخند زد چه خوب به نظر میاد شما مهندسی با معلومات بالا هستید
_ممنونم این نظر لطف شماست
لبخند مهربانانه ای زد از جام بلند شدم
دیگه بیشتر از این وقت تون رو نمیگیرم و از حضور تون مرخص میشم
از جاش بلند شد:از ملاقات شما خوشحال شدم
_منم همینطور
از شرکت اومدم بیرون هوای خوبی بود ترجیح دادم کمی پیاده روی کنم باید برای خودم فکر یه ماشین باشم@smrkrm

رمان خوانی با سمیرا...
ما را در سایت رمان خوانی با سمیرا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : samirakrmo بازدید : 142 تاريخ : دوشنبه 29 شهريور 1395 ساعت: 19:24